اگه روزی ماشین داشته باشم و دیگه مجبور نباشم اینهمه با تاکسی برم این ور اون ور، حتما دلم برای اظهار فضلهای هموطنانم در وسایل نقلیهی عمومی تنگ خواهد شد ، نمونهش همین امروز ،
از رادیو داره گزارشی راجب نمایشگاه کتاب تهران پخش میشه ، من به انگشتهای سرخ از سرمام نگاه میکنم، آقای جلویی کاملا جدی و شاکی انگار که ریشهی مشکلاتِ اقتصادی و غیره رو پیدا کرده باشه میگه "ملت دارن غرق میشن اینا راجب کتاب حرف میزنن "، من کماکان به انگشتهای سرخ از سرمام نگاه میکنم و سعی میکنم خندهم نگیره .آقای جلویی که فکر میکنه خیلی با نمک و کوله ، پیاده میشه و به راننده میگه سپاس ، و میره که توی افق غرق بشه.
درباره این سایت