دل مرده ، ماتم زده ، افسرده ، با خنده‌های مضحکِ بی فردا و بدون اطمینانمان . خدایا ، چقدر دلم خبر کوچکی میخواهد که خوشحالم کند ، چقدر دلم یک چیز خوب میخواهد ، حالا که چیزهای خوبِ مدنظرم را به اندازه‌ی چیپس سرکه‌ای مزمز پایین آورده‌ام ، حالا که دلم به هیچ چیز گرم نمیشود ، کاشکی یک اتفاق خوب می‌افتاد . کاش همه چیز انقدر سیاه نبود ، کاش انقدر لاچاره و تنها رها شده نبودیم . چرا زندگی باید انقدر سخت میشد ؟ ما که چیز زیادی نخواسته بودیم هیچوقت . 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

90blogs NAQIBMEMAR خاطرات تنها معدن طلا زهراسادات: دختر بابا پیشنهاد در سطح مدرسه Anthony بهترین فیلمهای ایران و جهان